harfaye yeirooni
what i like others to read , to know to ... !
درباره وبلاگ
About Me
Name:
Alirezza
View my complete profile
صفحه اصلی وبلاگ
اضافه به علاقمندی ها
صفحه خانگی شود
جدیدترین نوشته ها
arabian gulf
logo test
دلم گر�ته است دلم گر�ته است...
این مطالب رو که در زیر میخون...
من به خود میگویم Ú†Ù‡ کسی باوØ...
با بچه ها وایساده بودیم تو ر...
شروع کردم به نوشتن Ø› دو تا Ù…Ø...
boro bala plz
دلم شب یلدا میخواد ! اون چیزÛ...
ديشب نتونستم آنلاين بشم چون...
آرشیو وبلاگ
12/01/2001 - 01/01/2002
01/01/2002 - 02/01/2002
02/01/2002 - 03/01/2002
03/01/2002 - 04/01/2002
04/01/2002 - 05/01/2002
05/01/2002 - 06/01/2002
06/01/2002 - 07/01/2002
07/01/2002 - 08/01/2002
08/01/2002 - 09/01/2002
09/01/2002 - 10/01/2002
10/01/2002 - 11/01/2002
11/01/2002 - 12/01/2002
12/01/2002 - 01/01/2003
01/01/2003 - 02/01/2003
03/01/2003 - 04/01/2003
04/01/2003 - 05/01/2003
05/01/2003 - 06/01/2003
11/01/2004 - 12/01/2004
لینک دوستان
وبلاگ فارسی
وبلاگستان
قالب وبلاگ
اخبار ايران
اخبار ICT
تفريحات اينترنتي
تالارهاي ایرانیان
خرید اینترنتی
طراح قالب : ماكرومديا
لوگوی دوستان
Sunday, December 22, 2002
boro bala plz
نویسنده: Alirezza ساعت 2:39 AM
لینک
دلم شب یلدا میخواد !
اون چیزی هم که
زیتون
از زبون استادش گ�ت درستش اینه " آدم که میره رستوران با خودش ساندویچ نمیبره " (-:
از دست من عصبانی نشو . من استادت رو نمیشناسم تصور میکنم Ú©Ù‡ شوخی میکرده ولی به نظر من جواب باØالی داده (-: البته از اونجایی Ú©Ù‡ من اکثرا ØÙ‚ رو به خانوما میدم باید بگم واقعا اگه به نظر تو Ùˆ دوستات جواب نا مناسبی داده " Øتما ØÙ‚ با شماس "
خب از این ØرÙ�ا Ú©Ù‡ بگذریم به این میرسیم Ú©Ù‡ من تو این شب یلدا دلم بدجوری تنگه ! دلتنگ ام دلتنگ خیلی چیزا Ùˆ یه Ù†Ù�ر
دوست داشتم �ردا تعطیل بود و میتونستیم یه شب با ...
ولش کنید �قط یه چیز بگم یکم سبک بشم ! ما ( یعنی خانواده ما ) تو مشهد شرایط یه خانواده رو داریم که تو یه جزیره باشن ! هیچ آشنا و �امیل و دوستی نداریم مسخره اس نه ؟
جالب اینجاست Ú©Ù‡ Ù�اصله مون تا اولین خشکی هر Ù„Øظه بیشتر Ùˆ بیشتر میشه shit یادمه بچه Ú©Ù‡ بودم یه همبازی داشتم Ú©Ù‡ اسمش مرجان بود چند وقت پیش تو طرقبه با بابا Ùˆ مامانش دیدمش Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ قدی کشیده بود !!!
Øالا این Ú†Ù‡ ربطی داشت به موضوع بماند (:
خلاصه Ú©Ù‡ Øداقل اون موقع یه همسایه داشتیم
آهان راستی بعدش هم Ú©Ù‡ اومدیم تو این آپارتمان 2 تا همسایه داشتیم Ú©Ù‡ بچه های یکیشون Ú©Ù‡ دکتر Ù… اسمش هست هرچند پسر Ùˆ هم سن Ùˆ سال ما بودن خیلی خشک بودن Ùˆ اصلا اهل معاشرت نبودن اما یه همسایه دیگه هم داشتیم Ú©Ù‡ اسمش دکتر ب بود Ùˆ زنش آمریکایی بود Ùˆ خیلی آدمای باØالی بودن یه دختر داشتک هم سن من بود Ùˆ پسرش از من 2 سال بزرگتر بود Ùˆ Øسابی آدمهای خوش برخورد Ùˆ اهل معاشرتی بودن بطوریکه من با بابا مامانشون بیشتر از بچه هاشون جور بودرم تا اینکه اینا 3-4 سال پیش رÙ�تی آمریکا Ùˆ .... !
اصلا Ú†ÛŒ شد Ú©Ù‡ من اینا رو گقتم ؟؟ آهان جزیره ! مردشور هرچی جزیره است ببره یکی نیست به این مامان ما بگه بیکار بودی شوهر مشهدی کردی ØŸ Øالا میخواستین تو جزیره باشید ok اما خب یه جزیره خوش آب Ùˆ هوا پیدا میکردید ! نه مشهد ! میرÙ�تین پیش یه پسر عمو دختر عمویی چیزی ماشالا همشون هم Ú©Ù‡ آمریکا اروپان ! اونوقت من هم الان مشکل اینو نداشتم Ú©Ù‡ Ù�ردا Ú©Ù‡ اگه تونستم این مهندسی بی ارزش سد تا یه غاز رو بگیرم با سربازی Ú†Ù‡ کنم !!!
چقدر غر زدم من امشب
�کر کنم باز دارم مثل همیشه ا�کارم رو بالا میارم
البته یه دلتنگی کوچیک و اسه یه ن�ر هم هست ! ( میگم کوچیک اما یکم خیلی از کوچیک بیشتره !)
راستی امشب تولد یکی از بچه ها بود واسه اولین بار جین خوردم ای بد نبود
ببخشید اگه اراجی� گقتم اصلا دلم خواست وبلاگ خودمه
یه بار دیگه هم همین ØرÙ� رو زدم Ú©Ù‡ کاش دستم Ù…ÛŒ شکست Ùˆ اون مطلب رو تایپ نمیکردم
دلم یه موزیک توپ میخواد Ú©Ù‡ Ù�علا ایمکاناتش نیس اما در عوض میرم یه شعر از Øمید مصدق میخونم
بای ....
نویسنده: Alirezza ساعت 2:32 AM
لینک
Wednesday, December 04, 2002
ديشب نتونستم آنلاين بشم چون ساعت Û±Û² شب در Øالي اومد خونه Ú©Ù‡ سرم Øسابي گرم بود Ùˆ واسه اينکه مامان Ùˆ بابا Ù†Ù�همن يه راست رÙ�تم تو تخت .
داستان از اين قرار بود که ديشب ساعت ۱۰-۹ بود که عموم زنگ زد به موبايل امير که ماشينم در اثر سرما روشن نميشه و اگه ميتوني بيا و روشنش کن خلاصه ما ر�تيم و بعد از اينکه ساعت ۱۱:۳۰ بالاخره يخ ماشين اون کاملا باز شد ما رو دعوت کرد بالا که يه چيزي بخوريم ... ر�تيم بالا ديدم سوگلي - دختر عموم - ميز رو چيده و ۴ تا گيلاس و شيشه مشروب و ماست و موسير و ....
خلاصه من کلي از خجالت خودم در اومدم .
ولي واقعا ماجراي جالبي بود شب تو اون سرما پايين اومدن‌مون از پله‌ها ديدني بود !!!
شب هم که اومديم خونه ديدم مامانم منتظر ماس ! و جلو شومينه نشسته !!! من هم يکم خودم رو جمع و جور کردم و دست پيش گر�تم و گ�تم که آره عمو کلي اصرار کرد که يه چيزي بخورين و ... اما ما که نخورديم ! �ردا هم اگه بره پيش بابام و واسش تعري� کنه ميگيم اون سرش گرم بود و ما واسه اينکه دستش رو رد نکنيم نوشابه ميخورديم .
تازه سوگلي هم شاهده !!!
:)
بعدش هم کــــــــــــــــــــــه ØŸ... امممم خب کلاس ساعت Û¸ صبØÙ… رو نرÙ�تم Ùˆ ...
نویسنده: Alirezza ساعت 7:06 PM
لینک
Tuesday, December 03, 2002
بابا این لینک
زیتون
چرا انقدر اذیت کرد منو اصلا انگار قالب وبلاگ من به عکس این دختر Øساسیت داره ! ! ! !
نویسنده: Alirezza ساعت 1:38 AM
لینک
Monday, December 02, 2002
من 5 شنبه همین ه�ته یه میان ترم دارم که خیلی ناجوره !!! هنوز هم شروع نکردم بخونم از اول ترم هم 3 جلسه بیشتر سر کلاسش نبودم استادش هم باهام چپه !
میگید چیکار کنم ؟؟؟ �علا خودم دنبال یه انگیزه واسه درس خوندنم
نویسنده: Alirezza ساعت 4:37 PM
لینک
خب يه چند ساعتي ميشه Ú©Ù‡ مامانم از بيمارستان مرخص شده Øالش هم خوبه آزمايش‌ها هم ميگه Ú©Ù‡ يه کيست عادي بوده !
از تمام دوستاني هم Ú©Ù‡ با ايميل Ø¢Ù�لاين نظرخواهي ساختن سایتها Ùˆ وبلاگهای مختلÙ� Ùˆ تلÙ�Ù† Ù�کس تلکس تلگراÙ� Ù�رستادن سÙ�ير Ùˆ نماينده Ùˆ شاتل Ùˆ شاخ Ú¯Ù„ Ùˆ دسته Ú¯Ù„ Ùˆ تاج Ú¯Ù„ Ùˆ ... از راههاي دور Ùˆ نزديک از شهرهاي دور Ùˆ نزديک علي‌الاخصوص کاليÙ�رنيا لس‌انجلس نوادا اوهايو Ùˆ ... Øالش رو پرسيدن متشرکم (:
نویسنده: Alirezza ساعت 1:28 AM
لینک